نویسنده : علیرضا شجاعى زند



 

«اقتدار سیاسى علما» مابازاى «مشروعیت دینى پادشاه»

«وبر» مى‏ گوید اگر مشروعیت حاکمیت از طریق کاریزماى ارثى به تنهایى مقبول نیافتند، قدرت کاریزمایى مشروعیت‏بخش دیگرى مورد نیاز است که به صورت هنجارى نمى‏ تواند کسى جز «روحانیت» (Hierocracy) باشد.
[63] اگرچه نقش علما در دربار سلسله‏هاى اقمارى دوره عباسى قابل توجه است و در دوره سلجوقى به اوج خود مى رسد، اما نفوذ و اهمیت آنان در دولت‏هاى ایلخانى و پس از آن به مراتب افزون‏تر مى‏گردد. حضور علما در دربار سلاطین و حفظ ارتباط میان صاحبان اقتدار سیاسى و متولیان امور دینى، دو کار کرد مهم داشت:
- مشروعیت‏بخشى به اقتدار سیاسى حاکم
- عهده‏دارى برخى مناصب ادارى که سنتاً تنها مقامات روحانى شایستگى احراز آن را داشتند.
کارکرد مشروعیت‏بخشى، که از طریق قبول مناصب ادارى از سوى علما نیز به نوعى تقویت مى‏شد، در دوره خلاء مرکزیت دینى خلافت، اهمیت روزافزونى یافت. با برچیده شدن بساط خلافت عباسى، تنها مرجع تأمین کننده مشروعیت دینى حاکمیت‏هاى دنیوى، علماى بلاد بودند که یا به کار تعلیم و تبلیغ دینى اشتغال داشتند و یا برخى مناصب ادارى و دیوانى را عهده‏دار مى‏گشتند. در دوره ایلخانى اول اگر چه طبقات مذهبى چون قاضیان، علما و سادات به موجب قانون چنگیز (یرلیغ) از امتیازات خاصى برخوردار بودند ولیکن دو عامل باعث کاهش نفوذ آنان در دستگاه مغولى مى‏گردید:
- گسترش حوزه قضایى عرف
- اشغال تمامى مناصب دیوانى و ادارى توسط مقامات دنیوى.
در دوره دوم ایلخانى و پس از گرایش حاکمان مغولى به اسلام، نقش و حضور علما در سازمان ادارى و قضایى حکومت‏ها مجدداً افزایش یافت و بالاخره در دوره صفوى به اوج خود رسید.
[64] صفویان پس از سال‏ها حاکمیت دولت‏هاى اقمارى دستگاه خلافت، براى اول بار در ایران دولتى را بنیاد گذاردند که اقتدار دینى و سیاسى را تواماً در اختیار داشت. الگوى «قیصر- پاپیسم» صفوى از دو منبع متفاوت تغذیه مى‏شد:
- کاریزماى دینى دودمان صفوى به عنوان اخلاف امامان شیعه و نواب امام غایب - مشروعیت ناشى از حق الهى حکومت براى پادشاهان پیروز.
[65]
شاه اسماعیل در حالى مذهب شیعه را حکومت رسمى دولت نو پاى خویش اعلام کرد که اکثر مردم بلاد ایران سنى مذهب بودند.
[66] صفویان به زودى براى تقویت موقع خویش در برابر اکثر اهل سنت در داخل و خطر همسایگان سنى مذهب از خارج، علماى شیعى جبل عامل را که تحت فشار دولت عثمانى در شرایط سختى به سر مى‏بردند، به ایران فراخواندند و مناصب مهمى را در دستگاه دیوانى به آنان سپردند. در پى این حرکت، حضور علماى دین در مشاغل و مناصب ادارى دولت صفوى چنان گسترش یافت که تا پیش از این، حتى در دوره سلجوقى و ایلخانى نیز سابقه نداشت. على‏رغم این، بسط و توسعه اقتدار سیاسى علما با دو مانع جدى مواجه بود:
- دولت «قیصر- پاپیستى» صفوى که امکان گسترش هرگونه نفوذ سیاسى معنوى خارج از چارچوب حاکمیت خود را محدود مى‏ساخت
- وجود رقباى باقدرتى چون «صوفیان»
[67] و «سادات»
[68] که نفوذ فراوانى در دربار صفوى داشتند.
پادشاهان «قیصر- پاپیست» صفوى، در عین این‏که براى تقویت پایه‏هاى مشروعیت دولت خویش و تحکیم پشتوانه مذهبى در مقابله با سنیان داخل و خارج از مرزها به حمایت و حضور علماى شیعى سخت نیازمند بودند، لیکن از گسترش خارج از کنترل نفوذ آنان در میان مردم و مبدل شدن به یک طبقه قدرتمند مستقل به شدت واهمه داشتند به علاوه عملى شدن چنین امرى با الگوى «قیصر- پاپیستى» دولت آنان نیز مغایرت داشت. لذا با توسعه مناصب دینى در درون دستگاه دیوانى و سپردن این مناصب به شاخص‏ترین علماى وقت، سعى نمودند تا به نحوى طبقات مذهبى را تحت کنترل و اختیار خویش درآورده و سرنوشت آنان را با خود گره بزنند. مقام «صدر» که در اواخر دوره تیمورى به عنوان بدیلى براى منصب «قاضیان» پدیدآمد
[69]، در دربار صفوى به شکل جدى‏ترى ادامه پیداکرد. ایجاد این منصب که معمولاً به مهم‏ترین عالم دینى عصر سپرده مى‏شد، نمونه بارز و روشن استیلاى سیاسى دولت بر کار کردهاى مذهبى علما بود.
[70] هر چند الگوى حاکمیت «قیصر- پاپیستى» و شکل کلى مناسبات میان شاه و علما در طول حکومت 230ساله آنان بر سیاق تقریباً واحدى حفظ شد، لیکن حسب تمایلات و اراده شخصى هر پادشاه، وضع خاصى بخود گرفت لذا مى‏توان از جنبه میزان نفوذ طبقات مذهبى در دربار و نقش و تأثیر علماى دین در سیاست، حکومت دو قرنه صفوى را به سه دوره متمایز تقسیم کرد:
[71]
- عهد شاه اسماعیل که با اندیشه‏ء ایجاد یک حکومت دینى، با پشتوانه معنوى رؤساى صوفى و جان‏فشانى‏هاى قزلباشان همراه است
- دوره‏اى که طول سلطنت شاه طهماسب و اوایل عهد شاه عباس را دربر مى‏گیرد. در این دوره مذهب و روحانیون از احترام بالایى برخوردارند و مهم‏ترین اقدامات در بزرگداشت شعائر مذهبى، تکریم علما و آبادانى اماکن مذهبى در همین دوره صورت مى‏گیرد
- دوره سوم برهه‏اى است که از اواسط سلطنت شاه عباس آغاز و به عهد شاه سلطان حسین ختم مى‏شود. در این دوره همراه با فراز و فرودهاى آن به طور نسبى از نفود گذشته علما در دربار کاسته مى‏گردد. عهد شاه سلطان حسین که متعاقب دوره سوم فرا مى‏رسد، با ویژگى‏هاى خاص خود بیش‏تر به دوره دوم شباهت دارد. البته وجود دوره‏هایى که دین و متولیان دینى از احترام و اقتدار بالایى برخوردار بودند، هیچ‏گاه به معناى در هم شکستن بناى مناسبات «قیصر- پاپیستى» دولت صفوى نبوده است بلکه صرفاً یک تموج درونى در ساختار قدرت محسوب مى‏شود.
اسماعیل به عنوان بنیان‏گذار سلسله صفوى، خود از اقطاب طریقت صوفیه به شمار مى‏رفت، لذا علاوه بر «کاریزماى فرمانرواى پیروز»، از «کاریزماى دینى» نیز به نوعى برخوردار بود. او که هر دو اقتدار سیاسى دینى را در خود جمع مى‏دانست، نیازى براى میدان دادن به روحانیون نمى‏دید. لذا در عهد او شاهد هیمنه کامل اقتدار سیاسى بر دین مى‏باشیم. در عهد طهماسب اول، این روند معکوس گردید و نقش و اهمیت صدر افزایش یافت. برخلاف او، شاه عباس اول از قدرت علما به میزان زیادى کاست و نهاد سیاسى را بر متولیان مذهبى کاملاً مسیطر ساخت و خود بر رأس هر دو نشست. در عصر شاه صفى و شاه عباس دوم روابط متعادل‏ترى میان این دو رکن برقرار گردید، با وجود این، غلبه نسبى هم‏چنان با رکن سیاسى بود. شاه سلیمان با داعیه تند «ظل‏اللهى» به تضعیف هر چه بیش‏تر رکن دینى در دستگاه صفوى کمک کرد. تنها در دوره شاه سلطان حسین بود که علما مجدداً در دربار صفوى قدرت گرفتند.
[72] دستگاه علمایى در دولت صفوى گر چه فرود و فرازهاى متفاوتى را تجربه کرد و در بعضى از ادوار در دست پادشاه «قیصر- پاپیست» به موقعیت نازلى سقوط نمود، لیکن در همین عصر بود که زمینه‏هاى استقلال و تشکل نسبى آن فراهم گردید. امیر ارجمند در همین ارتباط مى‏گوید:
«روحانیت شیعه در دوره صفوى، از یک اتحادیه برخوردار از امتیازات ویژه به یک دستگاه «روحانى سالارى» (Hierocracy)مقتدر مبدل شد، اگر چه یک قرن ونیم زمان لازم بود تا بتواند خود را از سیطره سادات و نمایندگان عارف مسلک شیعى کاملاً بیرون کشد و اقتدار دینى انحصاریش را مستقر سازد.»
[73] در دوره نسبتاً طولانى آشفتگى و هرج و مرج سیاسى که به تبع فروپاشى سلسله صفوى در ایران پدید آمد، علماى شیعه استقلال و استمرار نهادى‏اشان را حفظ کردند و در حالى که نهاد سیاسى دست خوش التهابات و نابسامانى‏هاى سختى بود، آن‏ها به تحیکم موقعیت خود در میان مردم و تقویت بنیه علمى و تشکیلاتى خویش پرداختند. پس از این که ایل قاجار توانست بر آشوب‏ها و کشمکش‏هاى طایفه‏اى فایق آید و حکومت خود را مستقر سازد، دو محور اقتدار - پادشاه و علما- مستقل از یکدیگر شکل گرفته بودند.

«پرى» در مقاله جهان اسلامى: مصر و ایران

[74] بر اساس الگوى دو وجهى اسمیت چنین تحلیل کرده که ایران در اواخر عصر صفوى و آغاز دوره قاجار، بتدریج از «مدل ارگانیک» دور و به «مدل کلیسایى» نزدیک شده است او این تحول را ناشى از قدرت گرفتن علماى اصولى، خارج از اطار دولت صفوى که آنان را به یک قدرت دینى مستقل بدل ساخت، مى‏داند.
آغامحمدخان که با نشان دادن برترى خود نسبت به دیگر رقبا و مدعیان تاج وتخت در ایران، سلسله قاجار را بنیان گذارد، مرد دیندارى مى‏نمود
[75]، اما رابطه نزدیکى با علما نداشت. درحالى که جانشین وى فتحعلى شاه ارادت و احترام زیادى نسبت به علما نشان مى‏داد. برخورد متفاوت این دو پادشاه با دستگاه روحانیت و نهاد دینى، متناظر با همین موضع‏گیرى دوگانه و به ظاهر متعارض شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوى نسبت به علماى عصر خویش مى‏باشد و همان دلایل در توجیه آن جارى است. اقدامات فتحعلى شاه در ساخت و تعمیر مساجد و زیارتگاه‏ها، پشتیبانى مالى از سادات، علما و حوزه‏هاى علمیه و حمایت از نوشتن کتاب‏هاى مذهبى، و از همه مهم‏تر تشویق و ترغیب علماى بزرگ عصر به اقامت در پایتخت، همگى از تلاش‏هاى گسترده وى براى کسب مشروعیت و تحکیم پایه‏هاى اقتدار سیاسى دولت قاجار محسوب مى‏شود.
[76]
آغامحمدخان بنیان‏گذار سلسله، که به علت برخوردارى از شرایط خاص دوره «جدال و پیشروى» و این که پس از تاجگذارى، مدت زیادى زنده نماند، به طور جدى با مسئله «مشروعیت حاکمیت» خویش مواجه نشد اما جانشینان وى که از شرایط خاص وى برخوردار نبودند، به چند دلیل عمده در صدد تقویت پایه‏هاى مشروعیت دولت قاجار برآمدند:
- کنارگذاردن دواعى «قیصر- پاپیستى» که آنان را از داشتن یک وجهه دینى ذاتى، هم چون صفویان محروم مى‏ساخت.
[77]
- ظهور یک ساختار دوگانه قدرت به دنبال شکل‏گیرى نهاد مستقل علمایى یعنى قرارگرفتن در شرایطى که تا پیش از این سابقه نداشت.

[78] «امیر ارجمند» مى‏گوید:

«رابطه روحانیت با دولت در دوره صفوى بر نوعى تبعیت (Heteronomy from State) مبتنى بود درحالى که در دوره قاجار بر پایه خودمختارى (Autonomy) استوار گردید.»
[79]
«نیکى کدى» نیز مناسبات شاهان و علماى بزرگ در این دوره را با مناسبات میان امپراتوران و دستگاه پاپ در قرون وسطى مقایسه کرده است.
[80] - شرایط سخت سیاسى خصوصا فشارهاى خارجى، دولت قاجار را به شدت نیازمند جلب حمایت و پشتیبانى داخلى نموده بود.
[81]
على‏رغم نیاز جدى دولت قاجار به جلب حمایت علما و همراه ساختن اقتدار سیاسى و دینى، در دوره قاجار هیچ‏گاه اتحاد پایدار و خالى از نگرانى و تزلزل میان دولت و علما پدید نیامد. البته تماس و مراوده میان دربار و روحانیت و حکمرانان محلى و علما در تمام طول حکومت قاجار وجود داشت و هردو طرف با انگیزه‏هاى مختلف به حفظ این ارتباط اهتمام داشتند. فتحعلى شاه ابزار ارادت و احترام به علما را به غایت رساند و در عین حال از نفوذ قابل توجهى در میان آنان برخوردار بود. این رابطه صمیمانه در دوره محمد شاه به علت گرایشات صوفى مآبانه وى و اقدامات خصمانه وزیرش- حاجى میرزا آغاسى علیه- علما، تا حدى به سردى گرایید و بالاخره در دوره ناصرى به شکل مقابله علنى درآمد. در تمام طول سلطنت قاجار، هرقدر به جلو مى‏رویم نقار میان دولت و علما ریشه‏اى‏تر، نمایان‏تر و خشن‏تر مى‏گردد.
[82]

پی‌نوشت‌ها:

[63]. Max Weber(1978).
[64]. آن‏لمبتون ، همان، ص‏47-48.
[65]. درباره دواعى حق الهى حکومت از جانب شاهان صفوى نک: آن‏لمبتون، نظریه‏هاى دولت در ایران، ص‏66-67.
[66]. مریم میراحمدى، دین و دولت در عصر صفوى، ص‏53.
[67]. ریشه صوفیانه صفویان، باعث شکل‏گیرى یک جناح دیگرى در درون دولت صفوى گردید که عناصر آن از قدرت و احترام بالایى نیز برخوردار بودند هر چند به تدریج و با فاصله گرفتن از مبدا به قدرت رسیدن سلسله، از اقتدار آنان کاسته شد.
[68]. سادات، روحانى و یا شبه روحانیونى بودند که به واسطه نسبى که از پیامبر و ائمه مى‏بردند، داراى کاریزماى دینى قابل ملاحظه‏اى در دربار صفوى بودند.
[69]. براى تفصیل درباره جایگزینى مقام صدر به جاى منصب «قاضیان» که در دولت‏هاى سنى مذهب رواج داشت، نک: آن‏لمبتون، نظریه‏هاى دولت در ایران، ص‏57.
[70]. درباره‏ء طبقات مذهبى و مناصب دینى در دوره صفوى نک: آن.لمبتون، نظریه‏هاى دولت در ایران، ص‏70-81 حریم میر احمدى، دین و دولت در عصر صفوى، ص‏60-62 رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوى (قم، انصاریان، 1374) ص‏120- 78.
[71]. مریم میراحمدى، همان، ص‏48.
[72]. نک: مریم میراحمدى، دین و دولت در عصر صفوى.
[73]. Amir Arjomand,(1984):13.
[74]. Pery,G.E. "The Islamic World: Egypt & Iran" in Moyser,G.(1991)(ed.) Politics & Reliyion in the Modern World.Routledge.
[75]. در اثبات دیندارى او به مواردى از قبیل پیاده رفتن به بارگاه امام رضا در مشهد و ممنوع کردن میگسارى در ملاءعام و اقداماتى نظیر ساختن ضریح براى مرقد حضرت على(ع) در نجف نام مى‏برند.
[76]. گفته مى‏شود که قاجاریه در ابتدا، تلاش مأیوسانه‏اى را براى مرتبط ساختن نسب خویش به دودمان صفوى به کار برد اما فتحعلى شاه به زودى این داعیه را رها کرد و به سمت جایگزین نمودن مشروعیت حاصل از حمایت روحانیت شیعه از دولت قاجار، به جاى مشروعیت نسبى پادشاهى حرکت کرد. نک: Amir Arjomand,S.The Mojtahid of the Age and ....p.89.
[77]. حامد الگار، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار (تهران، توس، 1356) ص‏
Amir Arjomand (1988):89.
[78]. Amir Arjomand,(1988):77.
[79]. همان، ص‏16.
[80]. Pery(1991):115.
[81]. عبدالهادى حائرى، نخستین رویاروئى‏هاى اندیشه‏گران ایران با دو رویه بورژوازى غرب (تهران، امیرکبیر، 1367) ص‏350. عبدالحسین. زرین‏کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام (تهران، امیرکبیر، 1363).
[82]. حامد الگار، دین و دولت در ایران، ص‏175-170.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 2